یک ملاقات ناگهانی با ستاره ای دنباله دار
یک بغلِ یک دقیقه ایِ خواهرانه بعد از ۲۷ سال
یک ۵ روزِ بارانی و هوای ابری و سکوت و تنهایی
تعدادی گنجشک و کبوترِ پایِ پنجره
جوانه ی تازه شکفته روی شاخه ی خشکیده ی گلدان
هیچ کدام اش سر حال نمی آوَرَدَم، نه تا وقتی که تُ را ندارم.
پ.ن:
به تک تکِ نویسنده های رمان هایِ عاشقانه ی دنیا :
پست قبل را جدی نگیرید.
درباره این سایت